محل تبلیغات شما
زندگی این ضرب المثلو به من خوب فهموند.
بنظر خودم هر رنج و ناراحتی ک الان دارم خودم باعثش هستم که به دیگران اجازه دادم اذیتم کنند و از خوبیم سو استفاده کنند.
من عالیجنابو خیلی دوس داشتم و همین باعث شد هرجور دلش میخواد باهام تا کنه و آرامش زندگیمو بگیره.
اون از اول هم منو دوست نداشت و میگفت تعهد و مسولیتی نسبت بهت ندارم و حوصله ی مسولیت ندارم فقط دوس دخترمی،من زنمو دوست دارم،تو فقط برا می چون نمیخواست زنشو اذیت کنه و مجبورش کنه به ).از روز اول همین بود،  اما عملش با این حرفاش نمیخوند.یعنی عملا طوری باهام رفتار میکرد ک انگار دوسم داره.اون اواخر بهش گفتم معنی دوس دختر این نیست ک فقط باهاش بخوابی و ب خودت برسی بعدم بری پیش زن و بچه ت و با خودت عذاب وجدان بگیری و بگی حالا که من ب خودم رسیدم به اینا هم برسم،رسیدگی به دوس دختر هم مهم نیست، گفتم اگه من تو رو صرفا یه دوس پسر میدیدم هیچوقت اجازه نمیدادم انقدر به من نزدیک بشی.
خلاصه ک میخوام بگم حق با شماها بود،وقتی پای زندگیش اومد وسط خیلی راحت غیب شد.
وقتی ک زنش صرفا یه پیام بی خطر از من توی گوشیش دید و شک کرد و بعدم شمارمو ذخیره کرد و استوریامو دید و به خودش گرفت و شکش بیشتر شد،عالیجنابی ک همیشه میگفت من بلاتکلیفمو تو رو خیلی دوس دارم و خیلی بهت فکر میکنم و همه جا جات خالیه و همه چی رو به من کوفت کردی و تو زنمو از چشم من انداختی و هروقت من حرف جدایی میزدم میگفت ناراحت میشم و من همیشه باهاتم و دوس ادارم از حالت باخبر باشم و حیفی حتی ولت کنم دلم میسوزه. وقتی دید داره براش دردسر میشه شروع کرد بی محلی و زنگ و پیام یکی درمیون و سرد و باصدای بلند جواب دادن و هر حرف تلخی ک دوس داشت به اسم صداقت زد توی صورتم(مثلا میپرسیدم تو توی این دو روز تعطیلی نگرانم نبودی ازم خبر نداشتی؟میگفت نه نگران نمیشم.گفتم اگه خانوادت بودن چی؟گفت در مورد تو عادت دارم.یا مثلا دیگه صبح ها خودش پیام نمیداد و میگفتم چرا چندبار گفت یادم نبود،یا جواب پیامامو نمیداد میگفت شلوغم و تمرکزم بهم میخوره یا حوصلتو ندارم برو بخواب استراحت کن من به کارم برسم.یه بار یه عکس فرستادم دیگه نظری نداد و فقط گفت قشنگه ولی من زنمو نمیذارم اونجوری بره بیرون پرسیدم یعنی روی اون حساس تری گفت اره،معنیش این بود ک اهمیت اون برام بالاتره،یا مثلا یه ۱۲۰۰ لازم داشتم بهم داد گفت پس بده بعدا چون خودم هزینه هام زیاده گفتم اره دیگه زنت خرج داره گفت اره اون پرخرجه،یا یه بار پاشد از اداره بره با زنش بیرون کاراشو انجام بده من گیر دادم خیلی بد گفت به تو ربطی نداره منم نمیتونم این کارا رو برا تو انجام بدم(البته ازنظر خودم بخاطر بددلی و خساستش هی میفتاد دنبال زنش که پول دست خودش باشه و ولخرجی نشه)) آخرم روز آخری ک سر استوری ها دعوا کرد باهام که من گفتم خب  بگو اون بلاک کنه شمارمو ولی دید زنش بهم ریخته خیلی راحت بهم گفت من دیگه پیش تو نمیام توام هرکار دلت میخواد بکن تو آرامش زندگی منو بهم ریختی،زن من به اندازه کافی خودش مشکلات داره گفتم خب انقدر برات مهمن برو پیششون بعدم خیلی با حرص گفت بله اتفاقا دیگه همون میرم سر زندگیم با اونا)،منم کلا از اول خیلی تحقیر شده بودم بابت این چیزا ولی همیشه تحمل میکردم میگفتم اون خوب میشه با من،ولی دیدم دیگه چندوقته خیلی داره تحقیرم میکنه  و داره طوری وانمود میکنه انگار زندگیش قبل من گل و بلبل بوده و من آویزونش شدم و داره عذاب وجدان همه ی خیانتایی ک از اول زندگیش تا الان ب زنش کرده سر من خالی میکنه و تازه یادش افتاده به اون ظلم کرده و خودشو خانوادشو کاملا بی گناه میدونه منم گفتم تو از اولم با من نبودی پس منتی سر من نذار.دوسه روز قبلشم باز گفته بود من خسته شدم دیگه از این وضعیت)بخاطر شک زنش.ک منم گفتم باشه و خدافظی کردم ولی خودش انگار ناراحت شده بود و غروبش زنگ زد جواب ندادم،اومده بود جلو در خونه درو باز نکردم اصرار کرد ایفونو زدم اومد پشت در واحد ب زور اومد تو گفت اون کاری ک داشتی برات انجام بدم(بخاریمو جمع کرد)اونکه با بی رحمی تمام ب من گفته بود دیگه میخوام برم سر زندگیم با اونا منم بهش گفتم دیگه جایی توی خونه من نداری و اومد بقول خودش بوس آخرو کنه نذاشتم.دیگه تحمل نداشتم بیشتر از اون خودمو خم کنم که اون بهش فشار نیاد،دیگه خیلی تحقیر شده بودم.به خیال خودش میخواست با تلخی جدا نسه ولی ب اندازه کافی تلخی کرده بود.
خلاصه ک من هیچوقت نخواستم اون زندگیش خراب شه اما دوس داشتم بمونه کنارم  ولی اون هر روز منو ب کمتر عادت میداد و اصلا من مسئله ش نبودم و هیچوقت خبر نداشت من چی لازم دارم چی ندارم (بخاطر همینم فکر میکرد من زنی ام ک خرج ندارم و کم توقعم) و راحت میگفت من حوصله زن و مسولیت ندارم و حتی آخرش هم گفت فقط م با توئه یعنی بازم حسش ب من تغییر نکرده بود
همه چیش با زن و خانوادش بود چون فقط آرامش و نیازای اونا مهم بود
مهمونی
بیرون
خرید
سفر
دکتر
کارای بیرون و بانکی
حتی کارای خانواده زنش ب من ارجح بود
پولش هم ک معلومه مال اونا بود حتی یک بار برای خدا نیاز ضروری منو به قر و فر زن و بچه ش ترجیح نداد و میگفت از حق اونا نمیزنم(یه انگشتر برام خرید اونم  بعدا گفت قرض  کردم و خجالتم داد)
خودش ک فکر میکنه خیلی با وجدانه ولی اواخر بهش گفتم حداقل ب ازای هر ده بار ک این چیزا رو برا زنت انجام میدادی یه بارم برا من انجام میدادی که حسرتش ب دلم نمونه ک سر همینا دیگه دید کات کنه به فایدشه گفت من ب زنم بیشتر احساس دین میکنم و چون ۲۰ ساله باهاشم ب اون بیشتر عادت دارم و پرسیدم فکر میکنی کدوممون بیشتر تو رو دوس داره گفت نمیدونم(اما منظورش زنش بود)و خودش هم اونو بیشتر دوس داشت 
خلاصه آقایون متاهلی ک میبینید جرات ندارین اگه خربزه خوردین پای لرزش بشینین،بیخود میکنید با دخترای دیگه طوری رفتار میکنید که انگار دوسش دارین و وابسته ش میکنین و از زندگیتون مینالین و دل طرفو میسوزونین آخرش جو میگیردتون ک وای من خیانت ب زنم کردم،بد کردم و انگار ک زنتون بی گناه و مظلوم عالمه و اون دختر افریطه س و اومده زندگی شما رو  خراب کنه،فکر نکنین فقط زن شما زنه و نیاز به امنیت و ارامش داره و ی دیگه هویجن و اگه فقط به زنتون توجه و رسیدگی کنین از زنوگیتون خیرمیبینین،خودتونو گول نزنین،همه تقصیرا رو نندازین گردن دختره و  آخرش بگین تو خبر داشتی من زن دارم و خودت با وابسگیت کنار بیا .فکر نکنین بی ارزشه که با یه دختر دیگه فقط بخوابین ولی بهش رسیدگی نکنین اونم زنی ک میدونین واقعا دوستون داره،اگرم دیدین وجدان و عرضه شو ندارین همون اول یه بار کردین دیگه ولش کنین نه بعد چندین ماه اونم وقتی منافع تودتون به خطر افتاده. نه وقتی که دیگه دختره رو از خودش و زندگی و آدما متنفر کردین
زن ها و دخترا هم لطفا ارزش خودتونو بشناشید
هر مردی چه زن دار چه مجرد،اگه شما براش ارزش و اهمیت داشته باشین اولا هرجور شده براتون زمان میذاره ثانیا حتما براتون پول خرج میکنه  
حتی طرف متاهل باشه اگه واقعا راست بگه ک با زنش مشکل داره اصلا ب زنش رو نمیده بخواد حرف بزنه که بخواد کنترل و سین جینش کنه فقط در حد وظیفه و ضرورتش بخاطر تعهدی ک داره ب زنش میرسه(تازه اگه مجبور باشه بخاطر مهریه و بچه و . بازنه زندگی کنه)
الکی خودتونو کوچیک نکنین،هرچقدرم ازش خوشتون اومد همون اول تا دیدین یه بارم کادو نخرید براتون،یه بارم فشار رابطه رو به زنش وارد نکرد،یه بارم از خرید یا مهمونی و . با زنش نزد که شمارو ببره بازار بذاریدش کنار.وقتی میبینین همش دنبال زنشه پس جایی برا شما باقی نیست.حداقل از نظر عاطفی و احساسی باید صرفا به شما وابسته باشه یعنی شما رو بیشتر دوس داشته باشه وگرنه دیر یا زود توفتون میکنه بیرون
خلاصه ک الان فقط بخاطر خودم ناراحتم وگرنه دلتنگی همیشه بخشی از جداییه.ناراحتم که ای کاش همچین نارو هایی رو از کسی میخوردم که ارزششو داشت ،از کسی ک لااقل دوسش نداشتم
خلاصه ک کسی ک هی میگفت من نمیتونم تو رو ول کنم تا تکلیفت معلوم شه وقتی منافع خودش به خطر افتاد،آه منو برای همیشه دراورد و  خیلی راحت ول کرد.
هرچند از اول هم نیومده بود.من فقط بازیچه ی یه خاله بازی بودم

تازه چندروز بود قرار بود مثلا یه غروبی ببرتم بیرون حرف بزنیم ولی  روز رفتنش بی هیچ توضیح و حرفی با نیش باز رفت


اشكای من كی قراره تموم شه

سرخوردگی،دل مردگی

دل آشوب یعنی عمیقا بفهمی حتی بهترین حالت برای تو بدترین حالته

ک ,ب ,اون ,تو ,زنش ,یه ,زن و ,تو رو ,از اول ,و بچه ,ب من

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شکار و طبیعت ایران thinrequatfast breezniboore صلی الله علیک یا فاطمة الزهرا سلام الله علیها epbravadkmed Jason's notes Cheap Jerseys Wholesale From China, Free Shipping Enjoy! mahemanmaheto زیرنویس سریال های کره ای TOODELI